گفت و گو در قرآن كريم

پدیدآورمحمدمهدی کریمی‌نیا

تاریخ انتشار1388/12/13

منبع مقاله

share 504 بازدید
گفت و گو در قرآن كريم

محمد مهدى كريمى‏ نيا

در اين نوشتار، نويسنده ابتدا واژه گفت‏وگو را بررسى كرده سپس به زمينه‏ها و پيش‏شرطهاى لازم براى گفت و گو مى‏پردازد . موانع گفت و گو و انواع گفت و گوهايى كه در قرآن آمده، موضع ديگرى است كه نويسنده آن را مورد كاوش قرار داده است .

چكيده

چندى است كه بازار تعامل بين اديان و تمدنها گرم است . هر كس از ديدگاه خويش، به اين بحث پرداخته است . نظر قرآن به عنوان وحى آسمانى، بسيار حائز اهميت مى‏باشد . در اين نوشتار، نويسنده ابتدا واژه گفت‏وگو را بررسى كرده سپس به زمينه‏ها و پيش‏شرطهاى لازم براى گفت و گو مى‏پردازد . موانع گفت و گو و انواع گفت و گوهايى كه در قرآن آمده، موضع ديگرى است كه نويسنده آن را مورد كاوش قرار داده است .

مقدمه

در عصر حاضر، گفت و گو از واژه‏هاى بسيار رايج در عرصه فرهنگ، سياست و اجتماع است . در اين راستا، اصطلاح گفت و گوى اديان و گفت و گوى تمدنها نيز مورد بحث و بررسى مى‏باشد . يكى از پرسشهاى اساسى اين است كه اسلام، چه ديدگاهى نسبت‏به گفت و گو دارد؟ و آيا آن را به عنوان يك روش مسالمت‏آميز در تعامل با پيروان اديان و مذاهب ديگر قبول دارد يا خير؟ و به طور مشخص ديدگاه قرآن كريم در اين باره چيست؟
مهمترين هدف اين پژوهش بيان ديدگاه قرآن كريم در خصوص گفت و گوى مسالمت‏آميز با مذاهب و عقايد مخالف است و اين كه اساس رفتار با پيروان مذاهب، رفتار صلح‏آميز و استفاده از روش منطقى بوده و رد بر نظريه كسانى است كه مى‏گويند:
«مادامى كه اسلام باقى است، صلح و سازش پيروان اسلام، حتى با كليميها و مسيحيها و از اين بالاتر با ساير افراد بشر، يك مساله لاينحلى خواهد بود .» (2)
به عبارت ديگر، يكى از علل ضرورت اينگونه پژوهشها «نسبت‏دادن‏خشونت‏به‏اسلام‏» است . عده‏اى اساس روابط اسلام با غير مسلمانان را بر جنگ و خصومت مى‏دانند . اين اشتباه از اينجا ناشى مى‏شود كه اسلام، اهميت‏بسيارى به جهاد داده است . همين برداشت‏باعث‏شده است كه پاره‏اى از نويسندگان از قبيل منتسكيو، متفكر فرانسوى، اسلام را دين شمشير بداند . وى در كتاب روح القوانين مى‏گويد:
«يكى از بدبختيهاى بشر اين است كه هر فاتحى ديانت‏خود را بر جامعه مغلوب، تحميل كند . ديانت اسلام كه به زور شمشير بر مردم تحميل شده، چون اساس آن متكى بر جبر و زور بوده، باعث‏بدبختى و شدت شده است .» (3)
واضح است كه اينگونه تبليغات عليه مسلمانان صورت گرفته و مى‏گيرد و در نهايت، روح همزيستى مسالمت‏آميز ملل جهان و اساس گفت و گو ميان اديان، تمدنها و عقايد گوناگون را مورد آسيب جدى قرار خواهد داد و اين در حالى است كه بر اساس شواهد و ادله روشن، «گفت و گوى مسالمت‏آميز در اسلام‏» اثبات مى‏گردد . گوستاو لوبون مى‏گويد:
«تساهل مذهبى اسلام نسبت‏به مذهب يهود و نصارى ... خيلى بندرت مى‏توان در مذاهب ديگر مشاهده نمود .» (4)
همچنين مى‏گويد:
«اخلاق مسلمانان صدر اسلام از اخلاق امتهاى روى زمين و بخصوص ملتهاى نصرانى به طور نمايانى بهتر و برتر بوده است . آنان در عدالت، ميانه‏روى، مهربانى، گذشت، وفاى به عهد و بلندهمتى مشهور و معروف بودند و رفتارشان با ديگر ملتهاى اروپايى، بخصوص آنهايى كه در زمان جنگهاى صليبى بودند، متفاوت بود .» (5)

گفتار اول: واژه گفت و گو

اين واژه هر چند در ظاهر، ساده مى‏نمايد، ولى واژه‏اى است كه به تازگى با بار معنايى جديدى مطرح شده و قداست و گيرايى خاصى در اذهان پديد آورده است . اين بار معنايى، پيام‏آور ارتباط صميمى، دوستانه و مخلصانه افراد، اديان و تمدنهاى مختلف با يكديگر است .
گفت و گو تركيب عطفى به معناى صحبت، بحث، سخن، محاوره و مكالمه است . اين واژه كه اغلب در نوشتارهاى امروزى، بدون واو و متصل به يكديگر نوشته مى‏شود غلط مشهور است; چه اين كه كتب لغت معتبر (6) ، آن را به صورت تركيب عطفى گفت و گو ثبت نموده‏اند . اين واژه در ادبيات سابق، بيشتر به صورت گفت و شنود نوشته يا بيان مى‏شد . به نظر مى‏رسد واژه گفت و شنود گوياتر و روشنتر از واژه گفت و گو باشد; زيرا نشان دهنده اين معناست كه طرفين گفتمان، مكالمه دو جانبه داشته، هم سخن مى‏گويند و هم به سخن فرد مقابل گوش مى‏دهند .
با اين حال، هر گاه واژه «گفت و گوى‏» ; يعنى همراه با ياء بيان شود، معنايى ديگر از آن داده مى‏شود . لغت نامه دهخدا، براى واژه گفت و گوى اين معانى را مى‏نويسد: هنگامه پرخاش، مشاجره، بحث و جنجال . (7)
زمين كرده ضحاك پر گفت و گوى
به گرد جهان را بدين جست و جوى
نشد سير ضحاك از آن جست و جوى
شد از كار گيتى پر از گفت و گوى (8)
گفت و گو را مى‏توان معادله واژه ذرخژچژزحسذرح گرفت كه منظور از آن گفت و شنود، مكالمه، محاوره و مذاكره است . (9) در اين حالت، ممكن است فرد با فرد يا جامعه با جامعه با عقايد و مذاهب گوناگون به مكالمه و مذاكره بپردازند . به نظر مى‏رسد مكالمه اديان و مذاهب با يكديگر وافى به مقصود نيست; چه اين كه مكالمه، در موارد فورى و ضرورى، آن هم در سطحى نازل صورت مى‏گيرد . از اين رو، منظور ما از گفت و گو، مكالمه نمى‏باشد .
ممكن است گفت و گو را به معناى ارتباط (ذرخژچح‏خذس‏ذذرح) (10) گرفت . در اين حالت منظور از گفت و گوى اديان و مذاهب، ارتباط اين دينها با يكديگر است . از آنجايى كه در طول تاريخ، اديان و مذاهب به گونه‏اى با يكديگر ارتباط طبيعى داشته‏اند، نمى‏توان از گفت و گو، ارتباط را اراده كرد; چون به هيچ وجه وافى به مقصود نبوده و معناى واقعى گفت و گو را نمى‏رساند .
اگر گفت و گو را معادل سخنرانى و گفت و گوى علمى (حژزس‏رح‏ژخح) (11) بگيريم، در اين حالت، بالاتر از سطح مكالمه يا ارتباط خواهد بود و منظور از آن، گفت وگوى فرهيختگان و دانشمندان اديان، ملتها و تمدنها با يكديگر است و از آن به گفتمان نيز تعبير شده است .
علاوه بر آن، مى‏توان گفت و گو را معادل ديالوگ (حس‏خ‏ردچخح) (12) دانست كه همانند واژه حژزس‏رح‏ژخحبار معنايى قوى‏ترى از مكالمه و ارتباط دارد .
با توجه به آنچه گذشت مى‏توان اين نتيجه را گرفت كه منظور از گفت و گو بحث علمى و مبادله اطلاعات و انديشه‏ها از طريق گفت و شنود است; يعنى عالمان و صاحب نظران مسلمان و متفكران ساير اديان و مذاهب، با استفاده از همه علوم عقلى و نقلى و همين طور آداب و رسوم بر گرفته از دين و يا ساير رسوم اجتماعى، طى نشستهاى علمى در باره محتوا و ويژگيهاى دين، عقايد و فرهنگ خود، به منظور دستيابى به حقيقتهاى فطرى و مشترك به گفت و گو نشسته و همديگر را در مسير رسيدن به اهداف مشترك يارى نمايند . (13)

گفتار دوم: زمينه‏ها و پيش‏شرطهاى گفت و گو از نگاه قرآن

منظور از زمينه‏ها و پيش شرطهاى گفت و گو، امورى است كه فراهم آوردن و مراعات آنها در تمام مراحل گفت و گو لازم و ضرورى است . به برخى از اين موارد اشاره مى‏كنيم:
الف) پذيرش دو طرف يا چند طرف: يكى از پيش‏فرضهاى آغازين گفت و گو، پذيرش دو طرف يا چند طرف است كه با استفاده از علائم، از جمله كلام به شكلهاى مختلف با يكديگر تبادل معنا مى‏نمايند . اين امر مورد پذيرش قرآن كريم است . البته پذيرش طرف مقابل به معناى حقانيت او نيست، بلكه منظور اين است كه گفت و گو وقتى تحقق پيدا مى‏كند كه هر يك از طرفين، سخن طرف ديگر را بشنود و با يكديگر به تبادل آرا و عقايد بپردازند . حضرت موسى عليه السلام مامور مى‏شود حتى با فرعون، دشمنترين دشمنان خدا، به گفت و گو بپردازد و آيات الهى را به او ابلاغ كند:
آن گاه بعد از آنان، موسى را با آيات خود به سوى فرعون و سران قومش فرستاديم . (14)
شما دو نفر (موسى و هارون) به سوى فرعون برويد; همانا او سركشى كرده است . (15)
اهميت پذيرش طرف مقابل، به گونه‏اى است كه اين حق حتى براى مشركان به رسميت‏شناخته شده است:
«و ان احد من المشركين استجارك فاجره حتى يسمع كلام الله ثم ابلغه مامنه ذلك بانهم قوم لا يعلمون‏» (16)
يعنى: و اگر يكى از مشركان از تو پناه خواست پناهش ده تا كلام خدا را بشنود، سپس او را به مكان امنش برسان; چرا كه آنان قومى نادانند .
ب) اصل آگاهى و علم: طرفين گفت و گو بايد با آگاهى و علم به مذاكره بپردازند . كرامت و ارزش آدمى به علم و دانش است و به واسطه تعليم اسماى الهى و دريافت تعاليم حق، مسجود ملائكه شد و فرشتگان را به كرنش و تعظيم واداشت . (17)
خداوند از انسان مى‏خواهد نسبت‏به آنچه علم ندارد، پيروى نكند:
«و لا تقف ما ليس لك به علم ان السمع و البصر و الفؤاد كل اولئك كان عنه مسؤلا» (18)
يعنى: و چيزى را كه بدان علم ندارى دنبال مكن; زيرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد .
خداوند انسان را شنوا و بينا قرار داد تا راه را دريابد (19) و مى‏فرمايد: خداوند شما را از شكم مادرانتان خارج نمود در حالى كه هيچ چيز نمى‏دانستيد . (20)
و نيز مى‏فرمايد: اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، اگر فاسقى برايتان خبرى آورد، نيك وارسى كنيد، مبادا به نادانى، گروهى را آسيب برسانيد و (بعد) از آنچه كرده‏ايد، پشيمان شويد . (21)
ج) لزوم پذيرش اختلاف اقوام، ملل و زبانها: اختلاف انسانها از نظر زبان، مليت و غيره نبايد مانع گفت و گو شود . قرآن كريم به صراحت قبايل و گروه‏ها را پذيرفته است و اختلاف بين رنگها و زبانها را از آيات الهى مى‏شمارد:
«يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثى و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا» (22)
يعنى: اى مردم! ما شما را از مرد و زنى آفريديم، و شما را ملت ملت و قبيله قبيله گردانيديم تا با يكديگر شناسايى متقابل حاصل كنيد .
«ومن‏آياته‏خلق‏السماوات‏والارض‏واختلاف‏السنتكم‏والوانكم‏ان‏في‏ذلك‏لآيات‏للعالمين‏» (23)
يعنى: و از نشانه‏هاى او آفرينش آسمانها و زمين و اختلاف زبانهاى شما و رنگهاى شماست . قطعا در اين (امر) براى دانشوران نشانه‏هايى است .
گوناگونى انسانها از نظر رنگ، نژاد ، مليت و زبان، تفاوتى در انسانيت انسان پديد نمى‏آورد . بسيارى از اختلافها و جنگها ناشى از اين امر است كه گروهى خود را از نظر نژاد و مليت، برتر از ديگران مى‏دانند . همين امر باعث‏بروز جنگ جهانى دوم، از سوى نازيهاى آلمان شد . آنان خواهان برترى و تسلط بر ساير نژادها و ملل بودند . طبيعى است در چنين حالتى، جايى براى گفت وگو و شناخت‏حقايق باقى نمى‏ماند; در حالى كه قرآن كريم گوناگونى انسانها از نظر نژاد، مليت و ... را وسيله‏اى براى شناخت‏يكديگر مى‏داند .
بنابراين، شناخت ملتها جز از راه گفت و گو و تبادل نظر و در سطح بالاتر، گفتمان امكان ندارد . آيات ديگر قرآن كه بر سير و حضور در بين ساير اقوام و ملل تاكيد دارد نيز ناظر بر همين تعريف و شناخت است . دستورات اسلامى مبتنى بر اخذ حكمت و دانش، حتى از زبان بيگانگان جز از طريق ايجاد رابطه و برقرارى ارتباط و مفاهمه، امكان‏پذير نيست .
د) امكان حصول تفاهم و وحدت: هر چند انسانها گوناگون آفريده شده‏اند، با اين حال، زمينه‏هاى فراوانى براى ايجاد تفاهم و همكارى بر اساس اصول مشترك وجود دارد . يكى از پيش‏فرضهاى گفت و گو اين است كه بتوان به وسيله گفت و گو به اصول مشترك دست‏يافت و بر اساس آن با يكديگر تعاون و همكارى داشت . همكارى بين مسلمانان و اهل كتاب بر اساس اصول مشترك، مورد تاكيد قرآن كريم است:
«قل يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمة سواء بيننا و بينكم الا نعبد الا الله و لا نشرك به شيئا و لا يتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون‏» (24)
يعنى: بگو: اى اهل كتاب! بياييد بر سر سخنى كه ميان ما و شما يكسان است‏بايستيم كه جز خدا را نپرستيم و چيزى را شريك او نگردانيم و بعضى از ما، بعضى ديگر را به جاى خدا، به خدايى نگيرد . پس اگر (از اين پيشنهاد) اعراض كردند، بگوييد: شاهد باشيد كه ما مسلمانيم (نه شما) .
در آيات‏سابق از همين‏سوره، به طور مستقيم دعوت به سوى اسلام‏بود، ولى در اين‏آيه، به نقطه‏هاى مشترك بين اسلام و اهل كتاب توجه شده است . قرآن كريم به مسلمانان مى‏آموزد كه اگر كسانى حاضر نبودند در تمام اهداف مقدستان با شما همكارى كنند، از پا ننشينيد و بكوشيد دست‏كم در قسمتى كه با شما اشتراك هدف دارند، همكارى آنان را جلب‏كنيد و آن را پايه‏براى پيشبرد اهداف مقدستان‏قرار دهيد .
ه) آزادى فكر و انديشه و انتخاب راه: يكى از پيش‏فرضهاى گفت و گو، قبول آزادى فكر و انديشه است . هيچ يك از طرفين گفت و گو نمى‏تواند عقايد و افكار خويش را به ديگرى تحميل كند . در قسمتى از آيات قرآن كريم، اين اصل تعقيب شده است كه اساسا طبيعت اعتقادات قلبى و مسائل وجدانى به گونه‏اى است كه اكراه و اجبار بر نمى‏دارد . اگر فردى به حكم اجبار و فشار، معتقدات و دستورات يك مذهب را در ظاهر بپذيرد، هرگز دليل آن نيست كه او در قلب و وجدان خويش آن را پذيرا گشته است:
«لا اكراه في الدين قد تبين الرشد من الغي‏» (25)
در دين اكراه راه ندارد; چرا كه راه از بيراه به روشنى آشكار شده است .
«و لو شاء ربك لآمن من في الارض كلهم جميعا ا فانت تكره الناس حتى يكونوا مؤمنين‏» (26)
يعنى: اگر پروردگارت مى‏خواست تمامى اهل زمين (بدون اين‏كه اختيارى داشته باشند) ايمان مى‏آوردند، پس آيا تو مردم را به اكراه وا مى‏دارى تا اين كه مؤمن شوند؟!
منطق آزادى فكر و انديشه در عملكرد و روش پيامبر اكرم و ائمه اطهار عليهم السلام وجود داشت . پيامبر اسلام با نصاراى نجران به گفت و گو پرداخت . آنان از پذيرش حق خوددارى كردند . در نهايت در مورد مباهله (درخواست از خدا براى رسوايى دروغگو) توافق نمودند . (27) در روايات اسلامى وارد شده است كه وقتى پاى مباهله به ميان آمد، نمايندگان مسيحيان نجران از پيامبر هلت‏خواستند تا در اين باره بينديشند و با بزرگان خود مشورت كنند . بالاخره از اقدام به مباهله خوددارى كرده، حاضر به مصالحه شدند و شرايط ذمه را پذيرفتند . (28) پذيرش شرايط ذمه و مصالحه از سوى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و نه اجبار آنان به اسلام يا جنگ با آنان يا مباهله و نفرين آنان، نشان‏دهنده روحيه منطقى و آزادانديشى آن حضرت است . سيره امام صادق عليه السلام مبتنى بر بحث و گفت و گو با گروه‏هاى غيرمذهبى، مثل ملحدين، مشركين و دهريون و نيز گروه‏هايى از اهل كتاب بود . امام با اين افراد، برخوردى حكيمانه همراه با حلم و صبر داشت . ادعاها و ادله آنها را با متانت و صبورى مى‏شنيد و از ادله خود خصم براى رد مدعاى آنان و اثبات اعتقادات اسلامى استفاده مى‏كرد (در اصطلاح منطق به آن، «جدل‏» گفته مى‏شود). مهمترين ابزار امام صادق عليه السلام در برخورد با اين گروه‏ها همان اخلاق معنوى و روحيه بردبارى و گفت و گوى مسالمت‏آميز بود كه سرانجام مخاطب را به تسليم وادار مى‏كرد و كار به جايى مى‏رسيد كه زبان به ستايش و مدح امام مى‏گشود . (29)
و) خوش بينى نسبت‏به ديگران: يكى ديگر از پيش‏فرضهاى گفت و گو، خوش‏بين بودن و احترام به طرف گفت و گوست . همه انسانها از فطرت الهى بهره‏مندند . اگر فشارها و هوسها برداشته شود، پاكى و اصالت آنان ظاهر مى‏گردد . از اين رو، قرآن كريم، تمسخر ديگران را ممنوع ساخته و از مسلمانان مى‏خواهد كه اقوام ديگر را مسخره نكنند:
«يا ايها الذين آمنوا لا يسخر قوم من قوم عسى ان يكونوا خيرا منهم و لا نساء من نساء عسى ان يكن خيرا منهن و لا تلمزوا انفسكم و لا تنابزوا بالالقاب .» (30)
يعنى: اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، نبايد قومى، قوم ديگر را ريشخند كند، شايد آنها از اينها بهتر باشند و نبايد زنانى، زنان ديگر را ريشخند كنند، شايد آنها از اينها بهتر باشند و از يكديگر عيب مگيريد و به همديگر لقبهاى زشت مدهيد .
ز) جدى گرفتن پيام گفت و گو: قرآن كريم از رفتار و عملكرد عده‏اى از مخالفان و معاندان حكايت مى‏كند كه هر گاه پيام جدى وحى را از زبان پيامبر خدا مى‏شنيدند، او را تكذيب كرده و به او نسبت‏سحر و جادو، (31) شاعر (32) و ديوانه (33) مى‏دادند و در مواردى سخنان وحى را اسطوره پيشينيان (34) معرفى مى‏كردند . اين امر، نشان‏دهنده رفتار ناپسند آنان در گفت و گو با پيامبر خداست و به دليل ضعف و پيش‏داورى خويش و بدون توجه به پيام گفت و گو، از شنيدن پيام وحى خوددارى مى‏كردند .
پيامبران خدا در گفت و گو با مردم بسيار جدى بودند و در رساندن پيام خداوند متعال به مردم از كوتاهى و سهل‏انگارى خوددارى مى‏كردند . در قضيه گاو بنى اسرائيل، حضرت موسى عليه السلام به‏مردم‏گفت:
خدا به شما فرمان مى‏دهد كه: ماده گاوى را سر ببريد، گفتند: آيا ما را به ريشخند مى‏گيرى؟ گفت: پناه مى‏بريم به خدا كه از جاهلان باشم . (35)
ن) احترام به افكار، فرهنگ و مقدسات يكديگر: قرآن كريم ضمن تكريم و احترام به پيامبران و كتب آسمانى سابق، آنها را تصديق مى‏كند . حدود بيست آيه قرآن كريم در تصديق و تاييد تورات و انجيل است . اساسا اين سنت الهى است كه هر پيامبرى، پيامبر پيشين را تاييد و هر كتاب آسمانى، كتاب آسمانى سابق را تصديق مى‏نمايد (ناگفته نماند تاييد تورات و انجيل از سوى قرآن كريم، به معناى تاييد تورات يا انجيل فعلى نيست; چون دست تحريف آن دو را در امان نداشته است):
«و انزلنا اليك الكتاب بالحق مصدقا لما بين يديه من الكتاب و مهيمنا عليه فاحكم بينهم بما انزل الله‏» (36)
يعنى: و كتاب آسمانى (قرآن) را به‏راستى و درستى بر تو نازل كرديم كه همخوان (مصدق) با كتابهاى آسمانى پيشين و حاكم بر آنهاست . پس در ميان آنان بر وفق آنچه خداوند نازل كرده است، داورى كن .
قرآن كريم از مسلمانان مى‏خواهد كه كافران را دشنام و ناسزا ندهند; چه اين كه آنان نيز در مقابل و از روى دشمنى به خدا ناسزا مى‏گويند (37) و نيز از مؤمنين مى‏خواهد با كسانى كه دين شما را به ريشخند و بازى گرفته‏اند، دوست نشوند . (38)

گفتار سوم: اصول و قواعد حاكم بر گفت و گو از نظر قرآن

ماهيت گفت و گو چگونه بايد باشد و طرفين، در گفت و گو با يكديگر بايد از چه اصول و قواعدى پيروى كنند؟ به چند مورد از اصول يا ويژگيهاى حاكم بر گفت و گو از نظر قرآن كريم توجه مى‏كنيم:
الف) برخوردارى از منطق و استدلال: آيات زيادى از قرآن كريم، انسانها را به تامل، تعقل (39) و تفكر (40) دعوت مى‏كند . حكمت، (41) و جدال احسن (43) از اصول مسلم قرآن كريم است . صاحب خرد و انديشه كسى است كه به سخنان مخاطب گوش فرا مى‏دهد و بهترين آن را گزينش مى‏كند . (44) اين عده، تنها كسانى هستند كه راه به سوى هدايت و سعادت دارند . گفت و گوهاى خشونت‏آميز يا جدال غير احسن با اصول قرآنى ناسازگار است و پيامد آن چيزى جز كينه و دشمنى نيست . (45)
ب) آشكار بودن پيام گفت و گو: گفت و گوهاى پيامبران الهى با مردم صريح و روشن بود و هر گاه مردم نيازمند توضيح و شرح بودند، با مهربانى و نرمش، مقصود كلام الهى را براى آنان روشن مى‏ساختند . قرآن كريم در آيات متعددى، خود را مبين (46) يا آشكار و واضح معرفى مى كند .
ج) پرهيز از تحميل و اجبار: قرآن كريم هرچند پيام خويش را با قاطعيت‏بيان مى‏كند، با اين حال در قبول دين، اكراهى نيست; (47) راه هدايت را نشان داديم، خواه شاكر باش يا كافر (48) .
بود و در آيات متعددى، تنها وظيفه پيامبر، بلاغ (51) يا رساندن پيام به مردم بود . پيمان مدينه كه بر اساس آن، مسلمانان مدينه با كفار آن شهر، يهوديان و مسيحيان پيمان ترك مخاصمه بستند، نشان‏دهنده مطلب فوق است . با اين حال، قرآن كريم به اهل كتاب خطاب مى‏كند چنانچه ايمان بياوريد، براى شما خير به دنبال دارد . (52)

گفتار چهارم: اهداف گفت و گو

در اينجا به برخى از اهداف و آثار گفت و گو از نظر قرآن كريم، اشاره مى‏كنيم:
الف) پايان دادن به دشمنيها: اختلافهاى انسانها به علل و عوامل گوناگون بستگى دارد . گاه منشا آن سلطه گرى، استثمار و غارت گروهى نسبت‏به گروه ديگر است كه در اين حالت، راهى جز مقابله و دفع ستم و ظلم آنان وجود ندارد . در واقع، در چنين حالتى، زمينه‏اى براى گفت و گوى مسالمت‏آميز وجود ندارد .
يكى ديگر از عوامل اختلافها; اختلاف نظر و ديدگاه‏هاى گوناگون در مسائل اعتقادى، اجتماعى و دينى است . بهترين راه براى حل اختلافها و يا دست كم توافق بر سر اصول و اهداف مشترك، پذيرش گفت و گوست . قرآن كريم به مسلمانان دستور مى‏دهد كه با جدال احسن و گفت و گوى مسالمت‏آميز با اهل كتاب سخن بگويند و روابط خود را بر اساس اصول مشترك قرار دهند:
«و لا تجادلوا اهل الكتاب الا بالتي هي احسن الا الذين ظلموا منهم و قولوا آمنا بالذي انزل الينا و انزل اليكم و الهنا و الهكم واحد و نحن له مسلمون‏» (53)
يعنى: و با اهل كتاب، جز به شيوه‏اى كه نيكوتر است، مجادله نكنيد، مگر كسانى از آنها كه مرتكب ظلم و ستم شده‏اند و بگوييد: به آنچه بر ما و بر شما نازل شده ايمان آورده‏ايم و خداى ما و خداى شما يكى است و ما همه فرمانبردار اوييم .
بايد توجه داشت كه رسيدن به اصول مشترك با اهل كتاب، آنگونه كه قرآن كريم مطرح مى‏فرمايد، انتظار حداقلى است; نه انتظار حداكثرى . انتظار حداكثرى اين است كه اهل كتاب، اسلام را به طور كامل بپذيرند و زير بار دين خدا بروند .
از نظر قرآن كريم، اگر بدى را به وسيله خوبى پاسخ دهيم، دشمنيها پايان يافته و بلكه به دوستى صميمى تبديل مى‏شود:
«و لا تستوي الحسنة و لا السيئة ادفع بالتي هي احسن فاذا الذي بينك و بينه عداوة كانه ولي حميم‏» (54)
يعنى: و نيكى با بدى يكسان نيست . (بدى را) به آنچه خود بهتر است دفع كن، آنگاه كسى كه ميان تو و ميان او دشمنى است ، گويى دوستى يكدل مى‏گردد .
هر كس بدى كند انتظار مقابله به مثل را دارد، بويژه افراد بدكردار; زيرا خود از اين قماشند و گاه يك بدى را چند برابر پاسخ مى‏گويند، هنگامى كه ببينند طرف مقابل نه تنها بدى را به بدى پاسخ نمى‏دهد، بلكه با خوبى و نيكى به مقابله بر مى‏خيزد، وجدانشان تحت فشار شديدى قرار مى‏گيرد، شرمنده شده و احساس حقارت مى‏كنند و براى طرف مقابل عظمت قائل مى‏شوند . اينجاست كه كينه‏ها و دشمنيها برطرف شده و محبت و صميميت جاى آن را مى‏گيرد . (55)
ب) فراهم ساختن زمينه هدايت: اساسا هدف پيامبران، بزرگان و مصلحان از گفت و گو با مخاطبان خود، زمينه‏سازى هدايت انسانهاست . اين مهم، زمانى فراهم مى‏شود كه مخاطبين نيز پيام گفت و گو را بشنوند . از نظر قرآن كريم، خردمند و صاحب انديشه كسى است كه از ميان سخنان گوناگون، بهترين را انتخاب كند .
«فبشر عباد ا الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه اولئك الذين هداهم الله و اولئك هم اولوا الالباب‏» (56)
يعنى: پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن گوش فرا مى‏دهند و بهترين آن را پيروى مى‏كنند، اينانند كه خدا ايشان را هدايت و راهنمايى كرد، و اينان همان خردمندانند .
اسلام، داراى منطق آزاد انديشى است . بسيارى از مذاهب، پيروان خود را از مطالعه و بررسى سخنان ديگران نهى مى‏كنند; چرا كه بر اثر ضعف منطقى كه به آن گرفتارند، اين هراس را دارند كه منطق ديگران برترى پيدا كند و پيروانشان را از دستشان بگيرد! در حالى كه اسلام، سياست دروازه‏هاى باز را به اجرا در آورده و بندگان راستين خداوند را كسانى مى‏داند كه اهل تحقيق هستند; نه از شنيدن سخنان ديگران وحشت دارند، نه تسليم بى قيد و شرط مى‏شوند و نه هر وسوسه را مى‏پذيرند . (57)
ج) ايجاد تفاهم و وحدت و همكارى بين اقوام و ملتها: از طريق گفت و گو، نه تنها مى‏توان دشمنيها و جنگها را پايان داد، بلكه مى‏توان همكارى و وحدت اقوام، ملتها و اديان را بر اساس اصول مشترك پديد آورد . آيات قرآن كريم، در برخورد با مشركان و اهل كتاب، مختلف است . از مشركان و كافران مى‏خواهد كه به خدا و روز جزا ايمان آورند، ولى آنگاه كه اهل كتاب از پذيرش سخن حق خوددارى مى‏كنند، از آنان مى‏خواهد بر سر اصول مشترك توافق و همكارى داشته باشند . يكى از آيات مهم در اين باره، آيه شصت و چهارم سوره آل عمران است كه پيشتر بيان شد . پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله غالبا در نامه به سران كشورهاى مسيحى به اين آيه استناد مى‏فرمود .
محور يگانه پرستى، يكى از اصول مشترك است كه قرآن كريم بدان توجه و تاكيد دارد:
«قل انما اعظكم بواحدة ان تقوموا لله مثنى و فرادى ثم تتفكروا ما بصاحبكم من جنة ان هو الا نذير لكم بين يدي عذاب شديد» (58)
يعنى: بگو: من فقط به شما يك اندرز مى‏دهم كه دو دو و به‏تنهايى براى خدا به پاخيزيد، سپس بينديشيد كه رفيق شما هيچ گونه ديوانگى ندارد . او شما را از عذاب سختى كه در پيش است جز هشداردهنده‏اى (بيش) نيست .

گفتار پنجم: موانع گفت و گو

الف) پيروى از گمان وظن: هر گاه يكى از طرفين يا هر دو از ظن و گمان پيروى كنند، از رسيدن به حقيقت‏باز مى‏مانند . قرآن دستور مى‏دهد از چيزى كه علم نداريد پيروى نكنيد . (59) اصولا يكى از مشكلات پيامبران الهى در گفت و گو با مردم و رساندن پيام خداوند به آنان، تبعيت عده زيادى از مردم از گمانهاى به دور از واقعيت و علم است . از اين رو، ظن و گمان، مورد سرزنش قرآن كريم است . (60)
ب) تقليد كوركورانه: عده‏اى، تنها آيين گذشتگان خود را مبنا و ملاك هدايت قرار مى‏دهند و با وجودى كه اين آيينها و عقايد از واقعيت و علم دور هستند، همچنان لجبازى كرده و بر گفته‏هاى خويش پاى مى‏فشرند . اين عده سد راه انبيا بودند . تقليد بى‏چون و چرا از پيشينيان مورد نكوهش قرآن كريم است . (61)
ج) عناد و ستيزه جويى: از نظر قرآن كريم، عده‏اى در مقابل كلام حق، مجادله و ستيزه جويى مى‏كنند . اين عده پس از مشاهده ادله و براهين روشن، به انكار و لجبازى روى مى‏آوردند . (62) در چنين حالتى، هيچ گاه شخصى به حقيقت و هدايت دست نمى‏يابد و گفت و گو خالى از فايده است .
مراء (جدالگرى) نوعى از مجادله است كه شخص از سويى در حيرت است و از سويى ديگر، با طرف مقابل به انكار و ناباورى مى‏پردازد و تلاش مى‏كند مطالب و ديدگاه‏هاى طرف مقابل را از زبان وى بشنود و براى غلبه بر وى، آنها را رد كند و انكار نمايد .
بنابراين، جدالگرى در مجادله‏هاى باطل به كار گرفته مى‏شود و نه گفتمانهاى حق; زيرا گفتمان حق، عبارت است از گفت و گويى كه در آن، هدف گفت و گوكننده، روشن كردن حق و پاسخگويى به شبهه‏هايى كه مطرح شده است، مى‏باشد . به هر حال، گفت و گوكننده چه بر حق باشد و چه بر باطل، روا نيست جدال به مفهوم بيان شده را انجام دهد . (63) قرآن كريم مى‏فرمايد:
با حكمت و اندرز نيكو، به راه پروردگارت دعوت نما و با آنها به روشى كه نيكوتر است، استدلال و مناظره كن . (64)
د) پيروى از هواهاى نفسانى و تمايلات شيطانى: هرگاه شخص به دنبال هواپرستى خويش باشد و در پى تامين مال، جاه، شهوت و ... باشد، از دستيابى به حقيقت‏باز مى‏ماند . معبود عده‏اى، هواى نفسانى آنان است (65) و عده‏اى از شيطان تبعيت مى‏كنند . (66) براى اين عده، گفت و گو بى‏فايده است .
ه) يارى‏جويى‏از باطل: قرآن‏كريم، درباره‏قوم نوح و ديگر اقوام، در مبارزه با كلام حق‏چنين‏مى‏گويد:
«و جادلوا بالباطل ليدحضوا به الحق ...» (67)
يعنى: و به وسيله باطل جدال نمودند تا حقيقت را با آن پايمال كنند .

گفتار ششم: انواع گفت و گو در قرآن كريم

در اينجا لازم است درباره انواع گفت و گو سخن بگوييم . براى اين منظور، لازم است واژه‏هاى قال، قيل، قالوا، يقولون و مانند آن را مورد توجه قرار دهيم . آيات بسيار زيادى در قرآن كريم از نوعى مكالمه، گفتمان، جدال، مشافهه، سؤال و پاسخ و يا سؤالهاى در تقدير و پاسخهاى مناسب با آن، حكايت دارد . حتى آنجا كه از حوادث گذشته و سرگذشت اقوام خبر مى‏دهد و يا آيات خدا را برمى‏شمرد، انگيزه‏هايى براى سؤال است كه گاه پاسخهاى لازم را به دنبال دارد . (68) نمونه‏هايى از اين گفت و گوها را يادآور مى‏شويم:

الف) گفت و گوهاى تبليغى

آياتى از قرآن كريم بر مساله تبليغ دين و ابلاغ رسالت اشاره دارد و به دليل اهميت آن، خداوند از پيامبرش مى‏خواهد كه آن را به مردم برساند و هيچ گونه سهل‏انگارى و كوتاهى روا ندارد .
«يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس ان الله لا يهدي القوم الكافرين‏» (69)
يعنى: اى پيامبر! آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، ابلاغ كن و اگر نكنى هيچ پيامى از او را نرسانده‏اى . و خدا تو را از (گزند) مردم نگاه مى‏دارد . خدا گروه كافران را هدايت نمى‏كند .
گاه درمواردى كه پيامبر با انكارها و كارشكنيها مواجه مى‏شد، خود را مبلغ معرفى مى‏كرد:
«ابلغكم رسالات ربي و انا لكم ناصح امين‏» (70)
يعنى: پيامهاى الهى را به شما مى‏رسانم و براى شما خير خواهى امينم .
اهميت تبليغ و ارسال پيامهاى الهى به گونه‏اى است كه در چندين آيه، اينگونه بيان شده است كه پيامبر هيچ وظيفه‏اى جز بلاغ و رساندن آشكار تعاليم الهى ندارد:
«فهل على الرسل الا البلاغ المبين‏» (71)
يعنى: و آيا جز ابلاغ آشكار بر پيامبران وظيفه‏اى است؟

ب) گفت و گوهاى ارشادى

گفت و گو در صورتى مؤثر مى‏افتد كه از هر گونه خشونت، تحقير طرف مقابل، تحريك حس لجاجت و مانند آن، خالى باشد . قرآن كريم از پيامبر مى‏خواهد كه با اندرز نيكو و حالت ارشادى با طرف مقابل به گفت و گو پرداخته و از بهترين روشهاى خطابى استفاده كند:
«ادع الى سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتي هي احسن‏» (72)
يعنى: با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت دعوت كن و با آنان به آن (شيوه‏اى) كه نيكوتر است، مجادله نماى .

ج) گفت و گوهاى تعليمى

برخى گفت و گوهاى قرآنى به منظور تعليم مخاطب و در جواب پرسشهايى است كه از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله صورت گرفته است . از پيامبر گرامى اسلام درباره موضوعات مختلف پرسشهايى شده است، مانند: هلال ماه، (73) قتال و كارزار در ماه‏هاى روح، (82) ذى‏القرنين، (83) كوه‏ها، (84) نزول كتاب از آسمان . (85)
«يسئلك الناس عن الساعة قل انما علمها عند الله و ما يدريك لعل الساعة تكون قريبا» (86)
يعنى: مردم از تو درباره رستاخيز مى‏پرسند; بگو: علم آن فقط نزد خداست . و چه مى‏دانى؟ شايد رستاخيز نزديك باشد .

ج) گفت و گوهاى فقهى و آموزشى (استفتايى)

برخى گفت و گوهاى قرآنى، در قالب استفتا يا پرسشهاى فقهى و آموزشى است . عده‏اى از مردم در امرى دچار ترديد مى‏شدند . از اين رو، به پيامبر صلى الله عليه و آله مراجعه كرده و مشكل فكرى‏خويش را حل مى‏كردند .
«و يستفتونك في النساء قل الله يفتيكم فيهن و ما يتلى عليكم في الكتاب في يتامى النساء اللاتي لا تؤتونهن ما كتب لهن و ترغبون ان تنكحوهن و المستضعفين من الولدان و ان تقوموا لليتامى بالقسط و ما تفعلوا من خير فان الله كان به عليما» (87)
يعنى: و درباره زنان، راى تو را مى‏پرسند . بگو: خدا درباره آنان به شما فتوا مى‏دهد و نيز درباره آنچه در قرآن بر شما تلاوت مى‏شود: در مورد زنان يتيمى كه حق مقرر آنان را به ايشان نمى‏دهيد و تمايل به ازدواج با آنان داريد و درباره كودكان ناتوان و اين كه با يتيمان از روى عدل و درستى رفتار كنيد، پاسخگوى شماست . و هر كار نيكى انجام دهيد، قطعا خدا به آن داناست .
در موارد ديگرى نيز از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله پرسش و استفتا شده است، مانند: كلاله، (88) استفتاى دوست‏حضرت يوسف عليه السلام درباره هفت گاو، (89) استفتاى پادشاه مصر از سران قوم خويش در باره تعبير خوابى كه ديده بود، (90) استفتاى ملكه سبا با سران قوم خويش درباره نامه حضرت سليمان عليه السلام . (91)
باتوجه به گفت و گوهاى استفتايى در قرآن كريم معلوم مى‏شود كه استفتا هميشه به معناى طلب فتوا و پاسخ به پرسشهاى فقهى و آموزشى نيست، بلكه در مواردى خداوند در مقام استفهام انكارى و در رد ديدگاه كافران و منكران، از آنان استفتا يا كسب جواب مى‏كند:
«فاستفتهم ا لربك البنات و لهم البنون‏» (92)
پس از مشركان جويا شود: آيا پروردگارت را دختران و آنان را پسران است؟!
«فاستفتهم ا هم اشد خلقا ام من خلقنا» (93)
يعنى: پس، از كافران بپرس: آيا ايشان‏از نظر آفرينش سخت‏ترندياكسانى‏كه (در آسمانها) خلق‏كرديم؟
ه) گفت و گوهاى احساسى (تحريكى)
در پاره‏اى از آيات، استفاده از حواس، تشويق شده است; مثلا در قرآن، براى عدم تساوى موحد و مشرك در پيشگاه خداوند مى‏فرمايد:
«... قل هل يستوي الاعمى و البصير ام هل تستوي الظلمات و النور ...» (94)
يعنى: بگو: آيا نابينا و بينا يكسانند؟ يا تاريكيها و روشنايى برابرند؟
هنگامى كه حضرت موسى عليه السلام از آزار و اذيت و كارشكنيهاى قوم خويش خسته شد، از عواطف و احساسات آنان استفاده كرد:
«و اذ قال موسى لقومه يا قوم لم تؤذونني و قد تعلمون اني رسول الله اليكم ...» (95)
يعنى: و ياد كن هنگامى را كه موسى به قوم خود گفت: اى قوم من! چرا آزار مى‏دهيد، با اين كه مى‏دانيد من فرستاده خدا به سوى شما هستم؟ ... و) گفت و گوهاى اقناعى
«و لئن سالتهم من خلق السماوات و الارض و سخر الشمس و القمر ليقولن الله فانى يؤفكون‏» (96)
يعنى: هر گاه از آن‏ها بپرسى چه كسى آسمان‏ها و زمين را آفريده، و خورشيد و ماه را مسخر كرده است؟ مى‏گويند: الله، پس با اين حال چگونه از عبادت خدا منحرف مى‏شوند؟
«و لئن سالتهم من نزل من السماء ماء فاحيا به الارض من بعد موتها ليقولن الله‏» (97)
يعنى: و اگر از آنها بپرسى: چه كسى از آسمان، آبى نازل كرد و به وسيله آن، زمين را بعد از مردنش احيا نمود؟ مى‏گويند: خدا .

ز) گفت و گوهاى استدلالى

مهمترين بخش گفت و گوها، گفت و گوهاى استدلالى است:
«قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين‏» (98)
يعنى: بگو: اگر راست مى‏گوييد، دليل خود را بياوريد .
در اينگونه گفت و گوها خداوند از مخاطبين مى‏خواهد دليل خويش را اقامه كنند و به طور غيرمستقيم به آنان مى‏فهماند كه شما راستگو نيستيد . از اين رو، تعبير «ان كنتم صادقين‏» در قرآن كريم زياد به كار رفته است . (99) قرآن كريم در موارد مختلف، براى اثبات ادعاهاى خود به استدلالهاى عقلى روى مى‏آورد، مانند:
«لو كان فيهما آلهة الا الله لفسدتا» (100)
يعنى: اگر در آسمان‏و زمين، جز الله‏خدايان ديگرى‏بود، فاسد مى‏شدند (و نظام‏جهان به‏هم مى‏خورد).
گفتار هفتم: انواع گفت و گو به لحاظ مخاطب الف) گفت و گوى انسان با خود: منظور از اين نوع گفت و گو، گفت و گوى درونى يا تعقل، تفكر و تذكر است . آياتى از قرآن كريم با «اذكروا» شروع مى‏شود كه از اين طريق، مخاطبين را به انديشه بيشتر فرا مى‏خواند . در پايان برخى آيات چنين آمده است: چرا تعقل نمى‏كنيد، (101) چرا متذكر نمى‏شويد، (102) چرا فكر نمى‏كنيد . (103) اينگونه آيات نيز، انسان را به گفت و گو با خويشتن دعوت مى‏كند .
ب) گفت و گو با خدا: اين نوع گفت و گو نه تنها ممكن است، بلكه به بشر دستور داده شده است كه با خدا سخن بگويد و با او راز و نياز نمايد . خداوند نيز اجابت دعوت مى‏نمايد .
«فاذكروني اذكركم‏» ; (104) يعنى: پس مرا ياد كنيد، تا شما را ياد كنم .
«و اذا سالك عبادي عني فاني قريب اجيب دعوة الداع اذا دعان فليستجيبوا لي و ليؤمنوا بي لعلهم يرشدون‏» (105)
يعنى: و هر گاه بندگان من، از تو درباره من بپرسند، بگو من نزديكم و دعاى دعا كننده را - به هنگامى كه مرا بخواند - اجابت مى‏كنم، پس آنان بايد فرمان مرا گردن نهند و به من ايمان آورند; باشد كه راه يابند .
ج) گفت و گوى انسانها با يكديگر: در واقع چنانچه دو نوع گفت و گوى اول و دوم بخوبى شكل گرفته باشد، زمينه خوبى را براى گفت و گوى نوع سوم پديد مى‏آورد . اين به آن معناست كه انسان، چنانچه مساله براى خودش روشن شده و با خداى خويش نيز ارتباط خوبى برقرار كرده باشد، بسادگى مى‏تواند با ديگر انسانها بر سر موضوعات به گفت و گو پرداخته و به تفاهم برسد . (106)
بخشى از گفت و گوى انسانها با يكديگر، گفت و گوى انسانها با پيامبران است . خداوند، در اين باره دستورات خاصى دارد; براى مثال، ابن عباس، مفسر معروف چنين نقل مى‏كند:
مسلمانان صدر اسلام هنگامى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مشغول سخن گفتن بود و آيات و احكام الهى را بيان مى‏كرد، گاهى از او مى‏خواستند به آرامى سخن بگويد تا بتوانند مطالب را خوب درك كنند و سؤالات و خواسته‏هاى خود را نيز مطرح نمايند . براى اين درخواست جمله «راعنا» كه از ماده الرعى به معنى مهلت دادن است‏به كار مى‏بردند .
ولى يهود همين كلمه «راعنا» را از ماده «الرعونه‏» كه به معنى كودنى و حماقت است، استعمال مى‏كردند . در صورت اول مفهومش اين‏است‏كه به‏ما مهلت‏بده ولى‏در صورت‏دوم‏يعنى: ما را تحميق‏كن!
در اينجا براى يهود دستاويزى پيدا شده بود كه با استفاده از همان جمله‏اى كه مسلمانان مى‏گفتند، پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله يا مسلمانان را استهزا كنند . خداوند، براى جلوگيرى از اين سوء استفاده، به مؤمنان دستور داد به جاى جمله راعنا، جمله انظرنا را به كار برند كه همان مفهوم را مى‏رساند و دستاويزى براى دشمن لجوج نيست: (107)
«يا ايها الذين آمنوا لا تقولوا راعنا و قولوا انظرنا و اسمعوا و للكافرين عذاب اليم‏» (108)
يعنى: اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! نگوييد: راعنا و بگوييد: انظرنا و اين توصيه را بشنويد و كافران را عذابى دردناك است .

نتيجه

گفت و گو و روابط مسالمت‏آميز با غير مسلمانان، يك فكر اصيل اسلامى است كه آيات متعددى از قرآن كريم، به صورتهاى گوناگون بدان سفارش نموده است . از نظر قرآن كريم، جنگ مذهبى و ستيز به خاطر اختلاف عقيده، كينه توزى و دشمنى سبت‏به پيروان اديان ديگر ممنوع است . پيش‏گرفتن روشهاى اهانت‏آميز نسبت‏به ديگران، يك روش پسنديده دينى به شمار نمى‏رود . قرآن كريم، گروهى از مسيحيان و يهوديان را ياد مى‏كند كه راه تمسخر و تكفير يكديگر را در پيش گرفته و با تحقير، اهانت و پايمال نمودن حقوق انسانى يكديگر، همواره آتش جنگ و اختلاف را شعله‏ور مى‏سازند:
«و قالت اليهود ليست النصارى على شي‏ء و قالت النصارى ليست اليهود على شي‏ء و هم يتلون الكتاب‏» (109)
يعنى: يهود گفتند: «نصرانيها بر حق نيستند .» و نصرانيها گفتند: «يهود بر حق نيستند .» حال آن كه اينان، كتاب (آسمانى خويش را) تلاوت مى‏كنند .
تاريخ اسلام، گفت و گوهاى فراوان پيامبر خاتم را با مشركان و اهل كتاب و اقوام و قبائل و سران مختلف، بخوبى در حافظه‏اش سپرده است . گفت و گوهاى دينى و الهى از همان آغاز خلقت‏بين خداوند و ملائك و آدم ابوالبشر آغاز شده و در قالب پيام رسانى، ابلاغ و بلاغ رسولان و پيام‏آوران الهى، سنتى هميشگى در طول تاريخ بوده است .
گفت و گوهاى علمى و عقيدتى امام صادق عليه السلام در مدينه و مكه بويژه در مسجدالحرام با صاحبان افكار و انديشه‏هاى گوناگون همچون ابن مقفع ، ابو شاكر ديصانى و ... و يا گفت و گوهاى عالمانه على بن موسى الرضا عليه السلام با دانشمندان مسيحى و يهودى و انديشوران عصر خويش، نقش مثبت و سازنده در جامعه انسانها داشته است . (110)
اين مطلب بر كسى پوشيده نيست كه گفت و گو به‏تنهايى هدف نيست، بلكه تنها راه و روشى است‏براى اهداف بلندتر و والاتر . در پايان، يادآورى اين نكته، ضرورى مى‏نمايد كه در اين نوشتار تنها به برخى از جنبه‏هاى گفتگو در قرآن، توجه شده است .

پى‏نوشت:

1) مدرس دانشگاه، كارشناس ارشد حقوق بين‏الملل، محقق و نويسنده .
2) سخن لوريمر قاضى و حقوقدان اروپايى قرن نوزدهم، درباره همكارى جامعه ملل با ملتهاى مسلمان به نقل از: عباس‏على عميد زنجانى، اسلام و همزيستى مسالمت‏آميز، دار الكتب الاسلامية، تهران، 1344، ص 13 .
3) منتسكيو، روح القوانين، ترجمه على اكبر مهتدى، ص 671 .
4) گوستاو لوبون، تمدن اسلام و عرب، ج 4، ص 148 .
5) به نقل از: دكتر محمد رحيم عيوضى، راهكارهاى مناسب در عرصه گفت و گوى تمدنها، چيستى گفت و گوى تمدنها، ص 351 .
6) على اكبر دهخدا، لغت نامه، ج 12، ص 19188; حسن انورى، فرهنگ سخن، ج 6، ص 6198 .
7) همان .
8) ابوالقاسم‏فردوسى، شاهنامه .
9) عباس آريان‏پور كاشانى و منوچهر آريان‏پور كاشانى، فرهنگ دانشگاهى، انگليسى به فارسى، ج 1، ص 471 .
10) همان، ص 432 .
11) همان، ص 614 .
12) همان، ص 592 .
13) ر . ك .: محمد رضا لاجوردى، گفت و گوى تمدنها در قرآن، پايان نامه كارشناسى ارشد رشته الهيات و معارف اسلامى، مؤسسه آموزشى، پژوهشى امام خمينى‏قدس سره، 1379، صص 152 - 151 .
14) اعراف/103 .
15) طه/43 .
16) توبه/6 .
17) بقره/34 - 30 .
18) اسراء/36 .
19) نقل به مضمون از آيات 3 - 2 سوره دهر .
20) نحل/78 .
21) حجرات/6 .
22) حجرات/13 .
23) روم/22 .
24) آل‏عمران/64 .
25) بقره/256 .
26) يونس/99 .
27) ر . ك .: آيه شصت و يكم سوره آل عمران و تفسير آن .
28) ناصر مكارم شيرازى و ديگران، تفسير نمونه، ج 2، ص 439 .
29) محمدمهدى كريمى‏نيا، همزيستى مسالمت‏آميز در اسلام و حقوق بين الملل، پايان نامه، صص 311 - 310 .
30) حجرات/11 .
31) مائده/110; انعام/7; يونس/76; هود/7; انبيا/3; نمل/13; قصص/36 و آيات متعدد ديگر .
32) انبيا/5; صافات/36; طور/30; حاقه/41 .
33) حجر/6; شعراء/27; صافات/36; دخان/14; ذاريات/39 و 59; طور/29; قلم/51 و آيات متعدد ديگر .
34) انعام/29; انفال/31; نحل/24; مؤمنون/83; نمل/68; احقاف/17; قلم/15; مطففين/13 .
35) بقره/67 .
36) مائده/48 .
37) انعام/108 .
38) مائده/57 .
39) حديد/17; بقره/164; نحل/12 و آيات فراوان ديگر .
40) بقره/219; روم/8; اعراف/176 و آيات فراوان ديگر .
41) بقره/231; نحل/125; زخرف/63 .
42) آل عمران/138; اعراف/145; يونس/57 و آيات ديگر .
43) نحل/125; عنكبوت/46 .
44) زمر/18 - 17 .
45) انفال/6; هود/32; كهف/54 و آيات ديگر .
46) مائده/15; انعام/59; يونس/61; يوسف/1 و آيات ديگر .
47) بقره/256 .
48) انسان/3 .
49) آل عمران/81، 86 و144; نساء/171 - 170; مائده/67 و ...
50) مائده/67; اعراف/62 و 79; جن/28 و ...
51) آل عمران/20; مائده/92; ابراهيم/52 و ...
52) آل عمران/110 .
53) عنكبوت/46 .
54) فصلت/34 .
55) ناصر مكارم شيرازى و ديگران، پيشين، ج 2، ص 281 .
56) زمر/18 - 17 .
57) ناصر مكارم شيرازى و ديگران، پيشين، ج 19، صص 416 - 415 .
58) سبا/46 .
59) اسراء/36 .
60) نجم/28; جاثيه/24; ص/27; انعام/116; يونس/39; نور/15 .
61) مائده/108; زخرف/23; بقره/170; يونس/78; انبياء/54 - 53; شعراء/74 .
62) كهف/22 .
63) محمد محمدى رى‏شهرى، گفت و گوى تمدنها در قرآن و روايات، ص 91 .
64) نحل/125 .
65) جاثيه/23 .
66) حج/3 .
67) غافر/5 .
68) ر . ك .: سازمان مدارك انقلاب اسلامى، چيستى گفت و گوى تمدنها، ص 515 .
69) مائده/67 .
70) اعراف/68; آيات مشابه ديگر از اين قرار است: اعراف/62، 79 و 93; احقاف/23; هود/57 .
71) نحل/35; آيات مشابه ديگر از اين قرار است: نحل/82; نور/54; عنكبوت/18; يس/17; شورى/48; تغاين/12 .
72) نمل/125 .
73) بقره/189 .
74) بقره/217 .
75) بقره/219 .
76) همان .
77) بقره/220 .
78) مائده/4 .
79) بقره/222 .
80) اعراف/187; نازعات/42; احزاب/63; قيامت/6 .
81) انفال/1 .
82) اسراء/85 .
83) كهف/83 .
84) طه/105 .
85) نساء/153 .
86) احزاب/63 .
87) نساء/127 .
88) نساء/176 .
89) يوسف‏46 .
90) يوسف/43 و 41 .
91) نمل/32 .
92) صافات/149 .
93) صافات/11 .
94) رعد/16 .
95) صف/5 .
96) عنكبوت/61 .
97) عنكبوت/63 .
98) بقره/111; نمل/64 .
99) مانند: بقره/23 و 94; آل عمران/93، 168 و183; انعام/40 و 143; اعراف/106 و 196; يونس/38; هود/13; صافات/157و ...
100) انبياء/22 .
101) افلا تعقلون‏»: آل عمران/65; انعام/32; اعراف/169; صافات/138; قصص/60; مؤمنون/80; انبياء/67; يوسف/109; هود/51; يونس/16 .
102) افلا تتذكرون‏»: انعام/80; سجده/4 . «افلا تذكرون‏»: يونس/3; هود/24 و 30; نحل/17; مؤمنون/85; صافات/155; جاثيه/23 .
103) افلا تتفكرون‏»: انعام/50 .
104) بقره/152 .
105) بقره/186 .
106) ر . ك .: چيستى گفت و گوى تمدنها، ص 517 .
107) ناصر مكارم شيرازى و ديگران، پيشين، ج 1، صص 384 - 383 .
108) بقره/104 .
109) بقره/113 .
110) مجموعه مقالات همايش بين المللى حقوق بشر و گفت و گوى تمدنها، دانشگاه مفيد، صص 105 - 104 .

مقالات مشابه

شاخص‏هاى سخن گفتن در اسلام

نام نشریهمعرفت

نام نویسندهسهراب مروتی, قدرت ذوالفقاری‌فر, محمدرضا شیرخانی

بررسي روش گفتمان‌كاوي و چگونگي كاربست آن در مطالعات قرآني

نام نشریهعیار پژوهش در علوم انسانی

نام نویسندهمهدی مطیع, رضا شکرانی, هدی صادق زادگان

آداب گفتارى حاكم بر سبك زندگى اسلامى از ديدگاه قرآن

نام نشریهمعرفت

نام نویسندهفاطمه امین‏پور, معصومه امین‏پور

مهارت خودافشایی از منظر قرآن کریم و روایات

نام نشریهکتاب قیم

نام نویسندهمهدی مطیع, نسیبه علمایی